گلي جان سفره دل را برايت پهن خواهم کرد گلي جان وحشت از سنگ است و سنگ انداز
و گرنه من برايت شعرهاي ناب خواهم خواند در اينجا وقت گل گفتن زمان گل شنفتن نيست نهان در آستين همسخن ماري
درون هر سخن خاري ست
گلي جان در شگفتم از تو و اين پاکي روشن شگفتي نيست ؟ که نيلوفر چنين شاداب در مرداب مي رويد ؟ از اينجا تا مصيبت راه دوري نيست
از اينجا تا مصيبت سنگ سنگش قصه تلخ جدائي ها سر هر رهگذارش مرگ عشق و آشنائي هاست از اينجا تا حديث مهرباني راه دشواري ست بيابان تا بيابانش پر از درد است مرا سنگ صبوري نيست